گروه فرهنگی شمس: آنِ رفتن رسیده بود برای عباس، برای آن دستی که قرار بود بر روی زمین افتد تا هزاروچهارصد سال آن سو تر در همان اقلیم دست دیگری صورت خاک را افتاده نوازش کند و پردی دیگری از رادمردی افکند به پهنهی گیتی!
برای سربازانی که در معرکهی حق طلبی شمشیر میزنند تاریخ ایستاده است، چه قاسم باشد در صحرای کربلا مرگ را شیرینتر از عسل بداند و غوغای نبردش به آسمان برخیزد چه قاسم باشد در ایران و دلهای بندهگانِ چهار اقلیم گرم باشد به حضورش به آن صلابت حیدریاش به آن سخاوت حسنی و آن شهادت حسینیاش!
آری سرباز همواره سرباز است و گوش به فرمان! زیستن و مرگش ثمره دارد. بود و نبودش معادلات را در هم میریزد، تا به آنجایی که حتی نام و تصویرش رعشه می اندازد بر هیمنهی پوشالی دشمن و خواب را میگیرد از چشم اهریمن.
آنکه خود را ساخته خواه ناخواه محوری میشود برای ازدحام نیکیها چه اینکه او را شناسند و یا همچون مردان بزرگ در پس پردههای گمنامی حیات جهادی را برگزینند و دست تقدیری شوند برای خلق تنعم و دور کردن بلوا تا به سرحدات خصم…
قاسم سلیمانی در آن بامداد شوم به رستگاری عظیم رسید و شد بذری و رویید در جانها و شد هزاران تن! شد نوری برای روشنایی در میان ظلمات الوان دنیا، شد تیری برای آغاز نبرد با پلشتیها و شروعی برای فصلهای نانوشتهی ایثار و مقاومت که زین پس هستی را به سر انگشت اشارات ملکوتی به سمت ظهور خواهد چرخاند به سمت موعودی که به رنگ طلوع است و روشنایی و رهایی!
و اینک ماییم و رسالتی زینبی که کاخ استبداد را در هم بریزیم و نگذاریم خونهای ریخته شده رنگ فراموشی به خود گیرد. هر جا که هستیم، سلیمانیِ ثانی شویم برای جهاد برای ساختن برای شورآفریدن و برای اینکه هر کدام شعری شویم در مثنوی انتظار؛ در آن لحظه که برمی خیزند یاران به یاری حضرت یار، ما نیز شعلهی کوچکی باشیم بر این محفل…
- نویسنده : رویا سلمانی