وَرنی؛ گلیمِ فرش‌نما
وَرنی؛ گلیمِ فرش‌نما
با خواندن این گزارش، پیچ و خم‌‌های بازار تبریز را با من ‌قدم بزنید و درمورد یکی‌ از هنر‌های اصیل اما مغفولِ عشایری بیشتر بدانید.

گروه فرهنگی شمس/ مهسا صبحی: کیفم را برمی‌دارم و به قصد خرید در این هوای سرد زمستانی از خانه خارج می‌شوم. سوار تاکسی می‌شوم، چشمم به فرش‌های دستباف روی صندلی‌های ماشین می‌افتد؛ هنر تبریزی‌ها یکی دوتا که نیست اما گاهی احساس می‌کنم هنرهای اصیل ایرانی آنگونه که باید دیگر مورد توجه واقع نمی‌شود.

بیخیال خرید می‌شوم و خودم را به بازار سرپوشیده‌ی تبریز می‌رسانم. جایی که رنگ و هنر در تاروپود آمیخته و روی دارهای قالی متبلور می‌شود.

دفتر‌خاطراتِ بزرگترین بازار سرپوشیده‌ی جهان!

تسلط به هنر و خلاقیت معمارها در خشت به خشت این بازار قدیمی به نمایش گذاشته شده است. وسعت و پیچیدگی این بازار به اندازه‌ای است که برخی قسمت‌هایش برای خود تبریزی‌ها تازگی دارد؛ چه رسد به گردشگران ایرانی و غیر ایرانی.

راسته‌ها، تیمچه‌ها، دالان‌ها و سراهای بازار سرپوشیده تبریز یک روایتگر حرفه‌ایست؛ این بازار با طراحی و بناهای قدیمی‌اش آدم را در کنار دفترخاطرات نوستالژی خود می‌نشاند و از درخشش زیورآلات، بوی ادویه‌ها و چاشنی‌ها، رنگ و لعاب چرم‌ها و صنایع دستی، تنوع خوراکی‌ها و جذابیت لباس‌ها و خاص بودن فرش‌های دستباف خود روایت می‌کند.

در میان سوژه‌های پرتکرار بازار سنتی می‌گردم و هیچ چیزی به‌عنوان سوژه خاص توجه‌ام را جلب نمی‌کند. مغازه‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کنم و از فرط خستگی احتمالاً از تهیه گزارش بیخیال شوم! از راسته بازار “قیز بسدی” به راسته بازار قدیم و سپس راسته بازار آیینه فروشان می‌روم؛ تا اینکه نوشته «سرای میرزا جلیل» بر سر در بزرگ چوبی توجه‌ام را جلب می‌کند.

از درِ چوبی بزرگ و قدیمی وارد دالان میرزا جلیل شده و چند قدمی می‌گذرم تا به یک حیاط هشت ضلعی بزرگ با باغچه و حوضچه‌ای در وسط می‌رسم. دور تا دور حیاط را حجره‌های دو طبقه‌ای در بر گرفته؛ با شانزده حجره در طبقه هم‌کف. بیشتر حجره‌ها به اندازه یک تا دو پله از سطح معبر حیاط بالاتر وبرخی دارای زیرزمین نیز هستند.
در معماری سرای میرزا جلیل، نمای حجره‌ها به طور زیبایی با انواع آجرچینی قاب بندی و با طاق‌نما تزیین شده است. البته سازه‌ی چوبی سقف حیاط، نمای این سرا را دوچندان خاص و متمایز کرده است.

وَرنی (سوماک)

در سرای میرزا جلیل، گلیم‌های آویخته روی دیوار حجره‌ها رخ می‌نمایند و توجه رهگذر را به خود جلب می‌کنند. وارد یکی از مغازه‌ها می‌شوم؛ آنچه می‌بینم شبیه گلیم هست و شبیه نیست! از نظر ظاهر شبیه به قالی و از نظر بافت، شباهت زیادی به گلیم دارد. فروشنده تردیدم را می‌بیند؛ لبخند می‌زند فکرمی‌کنم شبیه به من خیلی‌ها را دیده است!

خودش می‌گوید : دخترم این‌ها گلیم نیست بلکه «وَرنی» است. ورنی نوعی فرش بدون پرز و یا گلیم است که یک رو دارد، در واقع ورنی نه گلیم است و نه فرش. یکی از صنایع دستی استان و متعلق به عشایر است که به زبان ترکی «سوماک» یا «سومه» نامیده می شود.

فروشنده ادامه می‌دهد: محل اصلی تولید این محصول، عشایر دشت مغان اردبیل بوده و ورنی مغان موفق به کسب نشان جغرافیایی بین‌المللی شده است.

حاج احد خاطر نشان می‌کند: تعداد قابل توجهی از جمعیت در اهر و منطقه ارسباران نیز به تولید ورنی اشتغال دارند و در آبان ماه ۱۳۹۹ شهر اهر به عنوان شهر ملی ورنی در سطح کشور معرفی شد؛ جمعیت زیادی از عشایر آذربایجان‌شرقی به کار بافت ورنی مشغول هستند و امرار معاش خود را ازاین راه تأمین می‌کنند.

با دقت به نقوش یکی از ورنی‌ها نگاه می‌کنم؛ تصور می‌کنم یک دختر جوان عشایری با لباس محلی پشت بافندگی این هنر اصیل قرار دارد، او تصویری دقیق و ظریف از طبیعت با شکوفه‌ها و حیوانات را با رنگ‌های خیره‌کننده به نمایش می‌گذارد. رو به فروشنده درمورد طرح‌ و نقشه‌های این هنر می‌پرسم.

می‌گوید: بافنده‌ها با این نقوش، باور و اعتقادات، فرهنگ و هنر مردم عشایر به تصویر می‌کشند. وَرنی‌ها از پشم، پنبه، ابریشم، کنف و موی حیوانات تهیه می‌شود. در نقش و طرح‌های اغلبشان از طبیعت و حیوانات الهام گرفته و با اشکال هندسی بزرگ و کوچک ترکیب می‌شوند که در رنگ‌های لاکی، کرمی،سفید، سورمه ای، پیازی، آبی و سبز روشن به چشم می خورد.

بافتن فرش بدون نقشه!

ورنی‌ها از اجزای خاصی تشکیل می‌شوند؛ حاج احد با اشاره به این بخش‌ها می‌گوید: ورنی شامل؛ حاشیه، لور، متن، ترنج می‌شود که زنان و دختران عشایر به طور ذهنی و بدون نقشه‌ی از پیش تهیه شده به صورت بداهه می‌بافند. متداول ‌ترین مصارف ورنی شامل خورجین، مفرش و زیرانداز است.
از فروشنده بابت توضیحاتش تشکر کرده و از مغازه خارج می‌شوم.

داخل یکی دیگر از حجره‌ها، مغازه‌ی ساده‌ای است که پیرمردی نشسته و چای می‌نوشد. قدیمی‌های بازار معمولاً تاریخ گویای هنر و صنعت هستند. وارد مغازه‌اش می‌شوم با مهربانی چای تعارف می‌کند و هم‌صحبت می‌شویم.

سرای میرزا جلیل و وَرنی‌های خاک‌خورده‌اش

سهم این پیرمرد از سرای میرزا جلیل؛ یک مغازه کوچک احتمالاً شش متری با ورنی‌های مرتبِ خاک خورده روی دیوار، یک بخاری برقی کوچک، میز تحریر قدیمی با چند قلم کاغذ و خودکار و یک استکان چای است!

حال و هوای خانه‌های قدیمی، صفا و صمیمیت اهالی خانه که احتمالاً در فیلم‌های ایرانی دهه‌های قدیمی دیده‌ایم را اینجا می‌توان لمس کرد. بوی گچ نم‌کشیده دیوار، دَر چوبی، بوی طبیعی وَرنی‌ها و مخصوصاً خُلق و خوی این پیرمرد مهربان، گویای اصالت خانه‌های ایرانی به‌ویژه آذربایجانی‌هاست. از او درمورد سرای میرزا جلیل می‌پرسم.

این مغازه‌دار با کمی مکث توضیح می‌دهد: میرزا جلیل از بازاریان قدیمی این دالان و تاجر فرش بود. حدود ۱۵۰ سال قبل این سرا را ساخته که عنوان دالان میرزا جلیل برگرفته از نام اوست. این دالان در ابتدا کاروانسرا بود، بعدها به انبار پشم تبدیل شد و نهایتاً امروزه بازار فرش است.

حاج اسماعیل با اشاره به قدمت این هنر اصیل بیان می‌کند: حدود پنجاه سال است که در این مغازه به فروشندگی وَرنی مشغولم. قدیم الایام ما وَرنی‌ها رامستقیماً و بی‌واسطه از عشایر تحویل گرفته و در این بازار به مردم عرضه می‌کردیم.

در ادامه می‌گوید: پیش از اینها گردشگری در تبریز رونق بیشتری داشت، این را از فروش محصولات ورنی خودمان می‌گویم. حتی صادرات ورنی به اروپا هم داشتیم اما دیگر چند سالی می‌شود که دچار رکود هستیم. یا دست کم گردشگران ایرانی و خارجی کمتر از ورنی به عنوان سوغات می‌خرند!

البته این پیرمرد اگر خودش هم نمی‌گفت وَرنی‌های خاک‌ خورده‌ی مغازه‌ی شش متری‌اش گویای همه‌ چیز بود.

در این مدت که برای تهیه گزارش اینجا بودم اگر کسی مسیرش به این سرا می‌افتاد یا برای عبور بود یا عکاسی! امروزه دیگر گلیم و ورنی به منظور زیرانداز و کف پوش کاربرد کمتری دارد، بلکه جنبه دکوری و تزیینی دارد و به‌عنوان پوشش سنتی در خانه ها استفاده می‌شود.

البته در این سرا، وَرنی فقط به عنوان زیرانداز به چشم نمی‌خورد؛ بلکه این هنر را در قالب‌های کیف، تابلو، رومیزی و… می‌توان دید. از مغازه بیرون می‌آیم و چند عکسی از حیاط و حجره‌ها به یادگاری می‌گیرم و از این سرای قدیمی و دلنشین خارج می‌شوم. احتمالاً علاوه بر این وَرنی‌ها که اسم‌شان را تازه یادگرفتم، ادب و مهمان نوازی اصیل مغازه‌داران تبریزی‌ تا مدت‌ها در ذهنم جاخوش خواهد کرد و افسوس این را خواهم خورد که چرا هنر اصیل و دل نوازی چون ورنی را نتوانسته‌ایم آنچنان که شایسته است بشناسانیم و هنر مردمان زلال عشایر را به عنوان صنعتی بدیع و دل انگیز به سراسر جهان عرضه کنیم.