بچه شاآباد، چطور به سیمرغ جشنواره فجر رسید؟
بچه شاآباد، چطور به سیمرغ جشنواره فجر رسید؟
قربانعلی طاهرفر کارگردان تبریزی فیلم آپاراتچی و برنده سیمرغ نگاه داوران است که این روزها فیلمش بر روی پرده سینماها در حال اکران است.

گروه اجتماعی شمس: این روزها کمتر کسی است که اهل تبریز باشد و نام فیلم “آپاراتچی” را نشنیده باشد. فیلمی که با کارگردانی قربانعلی طاهرفر در جشنواره فیم فجر خوش درخشید و در نهایت جایزه ویژه هیئت داوران را از آن خود کرد هرچند که بسیاری از کارشناسان و منتقدان معتقد بودند که حق آپاراتچی و عواملش بسیار بیشتر از اینهاست.

اما قربانعلی طاهرفر کارگردان تبریزی این اثر، نامی آشنا برای بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر استان است. کارگردانی که سریال‌ها و فیلم‌های خوبی را در کارنامه دارد و پس از این بیش از پیش نام او شنیده خواهد شد. در ادامه گفت‌وگو شمس با این کارگردان تبریزی را می‌خوانید:

شمس: دهه شصتی هستید؟

طاهرفر: نه من متولد دهه ۵۰ هستم.

شمس: بالاخره اهل تبریز هستید یا ارومیه؟چون مثلا در پلتفرم فیلیمو نوشته‌اند که اهل ارومیه هستید!

طاهرفر: هشت یا ۹ سال قبل یکی از خبرگزاری‌های ارومیه با من مصاحبه کردند و آنجا نوشتند؛ اهل ارومیه و نمی‌دانم چگونه است که وقتی نامم را در گوگل جست‌وجو کنید اول آن خبر بالا می آید. من هم خیلی در فضای مجازی فعالیت و تبحر ندارم و نمی‌دانم که چطور باید آن را اصلاح کنیم.

من در روستای النجق مرند به دنیا آمدم و در یک ماهگی من خانواده به تبریز آمده‌اند و به همین دلیل شناسنامه من را در تبریز گرفتند اما در آن روستا به دنیا آمدم و بزرگ شده محله شاه آباد یا همان مفتح تبریز هستم.

شمس: اولین کارتان سحرخیزان کوچک بود؟

طاهرفر: من مختصرا درباره آغاز کار هنری‌ام اگر بگویم؛ من و امثال من که به اصطلاح بچه‌های پایین شهر بودیم و دسترسی زیادی به امکانات نداشتیم اما به طور غریزی میل به هنر داشتیم تنها دسترسی‌مان برای هنر، مسجد بود و امور فرهنگی مساجد تنها ملجا ما بود. من هم در گروه سرود مسجد ملاحسن بودم و آن زمان که هنگام جنگ بود، آقای حسن نجفی کارگردان معروف تبریزی در بخش فرهنگی سپاه فعال بودند و از مساجد گروه‌های سرود را برای اجرا در جبهه جمع می‌کردند. اولین استاد من آقای حسن نجفی بود که در طول سال به عشق اجرا در جبهه با ایشان تمرین می‌کردیم.

اولین حضور ما در جبهه هم یک سال بعد از شهادت آقا مهدی باکری بود. گروه سرود ما سه شهید داشت، آن نوجوانان در اوج اخلاص بودند و اینگونه بلوغ فکری داشتند.

بعدا هم جنگ تمام شد و آقای نجفی به سازمان تبلیغات رفتند و کم کم کلاس‌های هنری دیگر آغاز شد. بعد از آن تئاتر و سرود را با هم پیش بردم و دوره‌های تئاتر را دیدم البته آن زمان هنوز راه چندان باز نشده بود.

من هم به داستان و هم تئاتر علاقه داشتم؛ مسابقه‌ای به نام “نام‌ها و نشانه‌ها” در تلویزیون داشتیم که ما مشابه آن را در انجمن اسلامی مدرسه برای دهه فجر اجرا می‌کردیم و من قطعات نمایشی را می‌نوشتم. سال آخر دبیرستان در انجمن سینمای جوان طی آزمون و مصاحبه جزء نفرات اول معرفی شدم و از همان سال ۶۹ عکاسی را هم آغاز و بعد به سراغ فیلمبرداری با سوپر ۸ رفتم و سال ۷۳ اولین فیلم کوتاهم را با نام خاک تا خاک در ژانر اجتماعی کار کردم.

البته آن زمان محدودیت‌های زیادی وجود داشت مثلا به ما کاست‌هایی می‌دادند که ۳/۵ دقیقه بود؛ معمولا سه برابر زمان فیلم کاست می‌دادند و باید دقت می‌کردید که حرکات اضافی نداشته باشید و زمان کاست را هدر ندهید.

چون به فیلمنامه نویسی علاقه داشتم، سال ۷۵ یا ۷۶ بود که آقای شفیق برای برنامه “جمعه گوروشو” که تنها برنامه شبکه سهندبود، دعوت کردند. ما هم یک کارگاه فیلم نامه نویسی به نام بیان تشکیل دادیم که آن زمان افراد مطرحی مانند آقای پورحسنی، اکبر شریعت، هاشم محمود و…بودند و همگی آنجا داستان‌ها را آماده می‌کردیم. آن زمان من کتابی به نام “سحرخیزان کوچک” به دستم رسیده بود؛ این کتاب خاطرات بچه‌هایی بود که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند و می‌خواستند روزه بگیرند.

شمس: به خاطرات گذشته و نوستالژی علاقه زیادی دارید؟

طاهرفر: به شدت. مثلا در مورد همین سحرخیزان کوچک من بیشترین داستان را نوشتم چون احساس نزدیکی به خودم را می‌دیدم مثلا من خیلی سعی می‌کردم برای سحری بیدار بمانم تا روزه بگیرم اما اجازه نمی‌دادند چون به سن تکلیف نرسیده بودم. شاید ۶۰ درصد خاطرات سحرخیزان کوچک مربوط به خودم بود مثلا من جلوی در طنابی بسته بودم و به لیوان آبی وصل کرده بودم که وقتی برادرم برای سحری بیدار و از در رد شد، به نخ برخورد کند و آب روی من ریخته شود و از خواب بیدار شوم(با حنده)

آن زمان رقابت بر سر روزه گرفتن بود. زمانیکه حتی به سن تکلیف نرسیده بودم؛ روبروی فرودگاه فوتبال بازی می‌کردیم و من خوب به یاد دارم که در ماه رمضان که برخی بچه‌ها آب می‌خوردند من کیف می‌کردم که برنده من هستم که روزه می‌گیرم.

خلاصه برنامه سحرخیزان کوچک مقبول شد و آقای شفیق برای شبکه دو در حوزه فیلمنامه نویسی از من دعوت کرد. اوایل سال ۸۰ هم نویسنده ثابت برنامه کودک شدم و بعد از آن هم در سال ۸۳ به صورت رسمی وارد صداوسیما شدم.

اینکه من با افتخار می‌گویم بچه پایین شهر هستم به دلیل خصلت سماجتی است که بچه‌های پایین شهر دارند. آن زمان که من نویسنده شبکه دو بودم، نادر بود که مجموعه‌ای از شهرستانی ساخته و در شبکه دو پخش شود. جالب است که این دوره هم وقتی بود که من کارگر تراشکاری بودم و هنگام کار و در زمان‌های پنج دقیقه‌ای استراحت، داستان‌ها را می‌نوشتم و در چنین شرایطی باز هم بیشترین فیلمنامه را می‌نوشتم. من این لحظات را دوست دارم و با لطف خدا و دعای مادرم به اینجا رسیدم چون در سال ۷۱ که من دانشجوی عمران در تهران بودم پدرم فوت کردند و من مجبور به بازگشت شدم و سرپرست خانواده بودم و در ذیل این چالش‌ها کار کردم.

شمس: در کارنامه شما کارهای درخشانی مانند ترمینال غرب، مه لقا و طاهره وجود دارد. چرا در جشنواره فجر به عنوان کارگردان فیلم اولی معرفی شدید؟

طاهرفر: قبل از اینکه وارد دوره سینمای دیجیتال شویم یعنی در دوره نگاتیو برای اینکه وارد کار سینمایی شوید و فیلم ۳۵ میلی متری که هزینه بالایی داشت بسازید باید مجوز و پروانه ساخت می‌گرفتید و اولین فیلم ۳۵ میلی متری که می‌ساختید، فیلم اول شما می‌شد. این تعریف و الگوی قدیمی به لحاظ فنی ماهیتش را از دست داد اما از نظر ساختار اداری باقی مانده است یعنی تعریف شما از فیلم اول در ایران فیلمی است که طرح و مصوبش از طرف اداره کل ارزشیابی وزارتخانه است و برای آن پروانه ساخت گرفته شود. ما قرار بود برای فیلم ترمینال غرب پروانه ساخت بگیریم اما از آنجایی که همزمان کارگردان و تهیه کننده نمی‌توانند فیلم اولی باشند نشد که برای آن پروانه بگیریم.

بعدها برای دو فیلم با آقای جمال شورجه پروانه ساخت گرفتیم اما نشد که آنها را بسازیم و اینگونه شد که من در جشنواره فجر، کارگردان فیلم اولی محسوب می‌شدم.

شمس: برخی معتقدند که فیلم‌هایی در جشنواره فجر داشتیم که آثار خوبی نبودند اما زیر سایه نام افراد سیمرغ گرفتند، شما چه فکر می‌کنید؟

طاهرفر: بحث اول بسیاری در مورد سودای سیمرغ و نگاه اول بود. در هیچ کجای دنیا داوران در مورد قضاوتشان توضیحی نمی‌دهند اما دبیر جشنواره نظراتشان را اعمال می‌کنند. در جشنواره فجر که متعلق به انقلاب و جمهوری اسلامی است و باید در چنین فضایی عدالت جاری و ساری باشد، این سوال بسیاری بود که چرا برخی فیلم‌ها در میان سودای سیمرغ نبودند و برخی دیگر بودند؟ و این علامت سوال بزرگی برای همه بود.

شمس: وضعیت استان را در حوزه سینما چگونه می‌بینید؟

طاهرفر: همیشه جای شهرهای دیگر در جشنواره‌ها خالی است اگرچه پیش از من توسط مرحوم یوسفی نژاد و برادران ارگ در جشنواره فجر برای استان ما افتخار آفرینی شده است اما انتظار داریم این افتخارات هرسال تکرار شود اما متاسفانه امکانات اجازه نمی‌دهد.

شمس: آپاراتچی به حق و سهمش در جشنواره رسید؟

طاهرفر: قطعا که نرسید و علت آن این بود که وقتی به بخش سودای سیمرغ نمی‌روید عملا امکان رقابت ندارید. در بخش نگاه نو یک سیمرغ برای بهترین فیلم و یک سیمرغ برای بهترین کارگردان است و بقیه عوامل امکان دریافت سیمرغ ندارند در حالیکه یکی از پرچالش‌ترین کارهای ما طراحی صحنه، موسیقی و فیلمبرداری بود و خود آقای سخاوت می‌گفتند که من بیشتر از دیگر کارهایم، این کار را دوست داشتم.

یا در مورد طراحی صحنه حتی روی رنگ دیوار ما ساعت‌ها بحث داشتیم و متاسفانه نشد این کارها قضاوت شود البته که این سیمرغ هم متعلق به همه عوامل بود.

شمس: بازخوردی که از دیگران درباره این فیلم گرفتید، چگونه بود؟

طاهرفر: مهمترین عنصر این فیلم بحث صمیمیت است؛ بازخوردهایی که از فیلم گرفته بودیم این بود که همه می‌گفتند فیلم صمیمی، نجیب و شریف بود. چقدر زیبا به آذربایجان پرداخت شد و این فیلم را با خانواده می‌توان دید. قهرمان فیلم ما واقعی بود که باعث شد حلقه ارتباطی مردم با فیلم محکم باشد. ما در این فیلم از جریان روشنفکری، تحجر و زنان دهه شصتی و… نماینده داشتیم و حتی مدل چادر پوشیدن نقش اصلی زن واقعی بود. البته من توقع بازخورد و استقبال اینچنینی را نداشتم.