شمس: گفتوگوی شمس با این کاندیدای انتخابات شورای اسلامی کلانشهر تبریز را میخوانید؛
شمس: همواره راس انتقادات شما بر رئیس شورای شهر بوده و این را بیان داشتهاید که چون دبیری تکثیر شده است در این شهر نمیتوان کاری از پیش برد، منظور شما از این تکثیر شدن چیست؟
در روند یا تطوّر مواجههی بنده با آقای دبیری، من از اول وی را به عنوان شخص ندیدهام. چون به عنوان آدم ایدئولوژیک سعی کردهام مختصّات اندیشهاش را به نوعی بتوانم توضیح بدهم. نه مواجهای داشتهام و نه حرفی به من زده است. من دبیری را یک مدل میدانم. اگر آقای دبیری فقط در یک دوره شورای اسلامی شهر تبریز حضور داشت برای من موضوعیّتی نداشتند؛ ولی به خاطر استمرار فرصت پیدا کرده که ایدئولوژی، باور و طرز نگاه و نگرشش را در شهر پیاده کند. من میگویم این فرصت را پیدا کرده چون خودش هم آدم کاربلدی است در اندیشهی خودش به خاطر آن مهم است. مثلاً الان اگر یک آدم میانه، یا میانمایهای بود که باری به هر جهت است، باز موضوعیّت نداشت.
مختصّات آقای دبیری را ما طرح کردهایم. این نوع اندیشه که خودش هم فضیلت میداند، ما این را نقد کردهایم که به نوعی پیوند بین مثلاً ثروت و مباح بودن به کارگیری ثروت و این موقعیتِ ناشی از داشتن آن ثروت برای بسط مدیریت و قدرت است. این را من میگویم که تکثیر شدهاست! که نرمافزارش را هم گفتهبودم با عنوان تعامل مطرح میکند. در فرهنگ مدیریت آقای دبیری به معامله تبدیل شدهاست. معامله هم نه یک چیز قبیح که مثلاً وقتی میگویم معامله یعنی پول گرفته؛ معامله یعنی بدهبستان که یک امر بازاری است. من آقای دبیری را واقعاً متبحر در این زمینه میدانم. بدون هیاهو و بدون این که شانتاژ بکند یا حاشیه بسازد به شکل کاملاً روان، این کار را انجام میدهد. من، این را میگفتم تکثیر شدهاست!
امّا چرا گفتم تکثیر شدهاست؟! این نشانهی مقهوریت بنده نیست. من به زعم خود میپنداشتم دبیری تمام است. یعنی آن لایهای که باید دریافت میکرد که مُدل مدیریت آقای دبیری مضر است دریافت کردهاست. بینی و بین اللّه هم در تمام این سالها، هیچوقت هیچ امر اخلاقی را دستآویز قرار ندادهام.
شما در رسانه هستید، بنده هم تا حدی بودم. انواع حرفها مسائل شخصی، مسائل…، به لطف خدا هرگز به سراغ آنها نرفتهایم. یعنی هرگز یک نفر یک کلمهای نمیتواند پیدا کند که من در مواجهه با افراد مسئلهی شخصی یا مسئلهی اخلاقی یا مسئلهی پنهانی مطرح بکنم. در حالی که عزیزانمان در رسانه این را برای باجگیری مباح میدانستند. نمونههای بسیاری از آوردن و کراپ کردن عکس تا درج خبر بر اساس شنیدهها و گفتهها بسیار است. دبیری خودش مصاحبه میکند میگوید که دستاورد دورهی مدیریت من، ایجاد ثبات است. من با آن ثبات کار دارم. مثال میزند برای این که دستاوردش ثبات است نشانهی ثبات هم ۴ سال دوم شهرداری آقای نوین، ۴ سال آقای نجفی و ۴ سال مدیریت آقای شهینباهر است. من با این ثبات کار دارم و آن را نقد میکنم. میگویم ثباتِ نفر به قیمت مضمحل شدن سازمان و ثباتِ مدیر، اسمش ثبات مدیریت نبود. نقد کردیم که آقای دبیری میگوید ثبات مدیریت و این ثبات مدیریت نیست ثبات مدیر است. چون مدیریت، کاملاً مضمحل و ناپایدار است.
من الان هم هنوز پیدا نکردهام که چه کسی، شهردار کجاست. تا میخواهی بشناسی، میبینی جابهجا شدهاست. چه کسی رئیس کدام سازمان است. چرا؟ به خاطر این که مدلِ آقای دبیری این است برای بقاء آن رأس، سیستم به هم بریزد. در سیستم حتی فساد مانند شورای چهارم تا خِرخِره بیاید بالا ولی آن آدم، همچنان شهردار باقی بماند. چرا؟
وقتی بیان میکنم تکثیر شده، یعنی این مُدل معامله تکثیر شدهاست. خودش هم با ریش و پشم! نه مانند آقای دبیری که مثلاً از ظاهرش، بعضیها خوششان نیامده که این آدم خیلی اتوکشیدهای است… اتوکشیدهی ریشو و پنهانشدهی پشت بعضی از ارزشها که برای ماها خیلی محترم است. من این را تکثیرشده میدانم. هول نشوید که دبیری رفت. تازهاش دارد میآید، ادامهی فازش است. فاز بعدی چنین است که گِرا میدهم به آن آدمی که حساسیت دارد به آن مدل مدیریت شهری، این قبلاً هم بود.. چون پیش استاد بودند معلوم نمیشد. الان دارند یکهتازی میکنند؛ یعنی اینها اپوزوسیون آقای دبیری هستند.
آن روزها که دیدم برخی از آقایان شروع کردند به تخریب، دیگر غلاف کردم. گفتم چیزی را که شما میگویید من نخواهمگفت.
شمس: یک بحثی هست در ادبیات سیاسی کلیدواژههای پُرکاربرد آتشی مثل اباذر و زرسالار وجود دارد، وقتی عنوان اباذر استفاده میشود، یک عدهای میگویند آیا رشیدی مخالف سرمایهگذاری و سرمایهداری است؟ و فکر میکنید یک سرمایهگذار چطور میتواند در خود تبریز اثرگذار باشد؟ آیا واقعاً خودِ تبریز به سرمایهگذار نیاز ندارد؟ چه در بحث حاشیهنشینی چه در سایر پروژهها.
من از واژه زرسالار کمتر استفاده کردهام و اساسا این دو با هم متفاوت هستند. اباذر واژهی متعلق به فرهنگ سیاست میتواند به شمار رود. در آنجا که مستأصل میشوی، به بنبست میرسی و دیگر تمام کلمات به نوعی کارکرد خود را از دست میدهد؛ تو باید مفهومی تولید بکنی که بتواند. من هم بالاخره نمیخواهم که برای خودم مسئلهی حقوقی درست کنم. سعی میکنم که من از آن مظان اتهام هم فرار کنم. از این که دردسر درست کنم برای خودم، وقتم هم تلف شود در آن دادگاه و این دادگاه، ولی در عین حال به آن مقصودم نرسم.
در مفهومسازی به این فکر میکردم که مثلاً موقع شنیدن این مفهوم تداعی کند نه اینکه فقط شخص آقای دبیری؛ بلکه آن مُدل را تداعیگر باشد. این مدل یعنی چه؟ یعنی به پولت غره میشوی، به طور مثال در این مدل آقای زنوزی را اباذر میدانم. چون تنها فضیلتش آن است که تکیه کرده به پولش روزی میگوید میدهم وقت دیگری میگوید نمیدهم. اگر فحش بدهید، پول نمیدهم، چنین کنید پول نمیدهم. خوب بازی نکنید، چنین خواهمکرد. مثلاً ورزشگاه را باز نکنید چنین نکنید، ترک میکنم! مدام میخواهی یک حرفی بزنی؛ مثلا بیاور بدهیات را بده میگوید که کارگرها را بیرون میکنم؛ به این میگویند اباذر.
اباذر کنایه از همان وضعیت بود. این معنیاش با سرمایهگذار و سرمایهدار متفاوت است. سرمایهدار هم با سرمایهگذار متفاوت است. سرمایهدار کلمهی ما نیست. این را در ادبیات مدرن تولید کردهاند. سرمایهدار یعنی آن کسی که برای سودِ حداکثری یا حداکثرسازی سود، هر امری را مباح میبیند و تمامی ساختارها را در خدمت حداکثرسازی سود قرار میدهد. چه مشروع چه نامشروع! ما به این میگوییم سرمایهدار.
وقتی امام (ره) در پیامهایش، در سرتاسر دورهی مبارزهاش بهخصوص در سال آخر از سرمایهداری زالوصفت استفاده میکند آن زالوصفت اشاره به همان ویژگی ذاتی سرمایهدار و سرمایهداری، نظام سرمایهداری است. یا وقتی میگوید کمونیزم خونآشام چپ و راست هر دو را مورد هدف قرار میدهد، آن اشاره به ماهیت کمونیزم است. این خلط کردن برای فرار از مواجههی درست با مسئله است.
شمس: تفاوت این دو خیلی باریک است و به هرحال هر سرمایهگذاری، سرمایهدار است.
بین ثروت و سرمایه تفاوت وجود دارد، در این خصوص چند سلسله یادداشت هم نوشتهام. آن آدمهایی که از این واژهها استفاده میکنند، یا باید آدمهای آنی باشند. آن آدمی که ادعای فرهیختگی و نخبگی دارد، بار معنایی کلمات را میداند فرض من این است که میداند سرمایه چیست، یعنی میداند کاپیتال یعنی چه من، با او به آن صورت مواجه میشوم.
وقتی بقال میگوید سرمایهگذاری وجود ندارد، من میدانم معنای آن سرمایه به معنای کاپیتال نیست. من دیگر نمینشینم با او محاجهی تئوریک بکنم. در آن بحث سرمایهگذاری یا سرمایهداری دورهی اخیر تبریز هم قابل مطالعه است. ما میگفتیم تمام شهر در خدمت یک نفر؟! یا آن یک نفر در خدمت شهر؟ بازیِ به اصطلاح، بُرد-بُرد یا بازی بُرد-باخت؟
مثلاً در لالهپارک آن موقع میگویند که اتّفاق افتاده یک کار سرمایهدارانه است. این که آیا شهر به اندازهی آن آدم منتفع میشود؟ بهخصوص شهرداری یعنی یک معاملهی متعادلی است یا نه یک نفر آمده مثلاً از مجوز زمین، اعتبار، آینده، آسمان و زمین شهر استفاده و در آنجا برای خودش اعتبار ابدی تولید کردهاست. دریافتی شهر شهرداری از آنجا مثلا یک عدد خاصی است که در اوایل ۱۵درصد بود که بعدها با ورود بعضی نهادها ۲۳ یا ۲۴درصد شد. حالا آن را هم به ثمن بخس فروختیم رفت. این معاملهی یکطرفه است یعنی همه در خدمت آن یکنفر!
آقای ترکان که گویا شب گذشته فوت کرده دبیر مناطق آزاد بود. در تلویزیون در مورد مناطق آزاد اروند داشتند نقد میکردند. عین این عبارت را گفت برای مردم منطقه بد نشده که سرمایهداران به منطقهی آزاد آمدهاند، بومیها هم میآیند برای اینها پادویی میکنند. این استوارهی همان معنای سرمایهداری است که یعنی اکثریت در خدمت سود اقلیت قرار میگیرد. این معنا در فرهنگ انقلاب اسلامی، متحول شدهبود یعنی اگر هم قرار بود مشارکتی هم اتفاق بیفتد، در این مشارکت به شکل متوازن و عادلانه هم شهر هم آدمها منتفع میشود. منطق دارد این، با آن سود یکطرفه متفاوت است.
در دههی اخیر و در دو دههی اخیر فقط ۳-۴ نفر در شهر فربه شدهاند. اثر آن به اصطلاح سرمایهگذاری در حیات شهر ناچیز است. به اندازهی آن سرمایهای نیست که اینها از شهر بردهاند. ما با این مشکل داریم؛ ضمن این که اثرات سیاسی دارد. یعنی این نوع ورود تفاوت سرمایه با ثروت این بود که سرمایه به ساختارها، جهت میدهد؛ به دین، فرهنگ، رسانه، آموزش، امنیت، سیاست… به همه جهت میدهد. ثروت مثل آن نیست. مثال میزدیم، میگفتیم حاجابوالفضل اصلانزاده ۶۰ سال است در بازار مغازه دارد اما هیچوقت سرمایهدار نشدهاست. به عنوان تاجر سود متعارفی دارد در آنجا کار میکند و در کار خیر هم دست دارد و با ملت هم هست. ولی آن دیگری میآید فردا لیست انتخاباتی میدهد. مدیرکل منصوب میکند، شهردار انتخاب میکند، اعضای شورا میفرستد. به این میگویند: سرمایهدار نه ثروتمند!
افراد زیادی با عنوان ثروتمند داریم، مرحوم مردانیآذرها، اینها سرمایهدار نیستند! آقای مردانیآذر کدام لیست انتخاباتی را ساپورت کرده؟ چه کسی میتواند بیاید بگوید که فلان مدیرکل را آقای مردانیآذر لابی کرده نصب کنند. کارش جریان مولد ثروت، به شکل مشهودی برده در یک مسیری به کار گرفته است.
در آن وظایف شورا تقلیل دادن مشارکت یا منحصر کردن به ۲ نفر ۳ نفر به عنوان تکستارهی حرفهای که این امر خلاف مناطق شهری است. شورای شهر مکلف است زمینه باز کند برای این که سرمایههای خُرد مردم، به نفع شهر و به نفع مردم وسط بیاید.
در شورای شهر به خاطر حکمرانیِ آسان، رفتن و با این و آن لابی کردند که یک نفر را بیاوریم که سرمایهی کلان دارد، وارد شهر کنیم. همه در خدمت او باشد. آن آدم صاحب سود شود. شهر هم ۵۰ سال بدهکار بماند. ما با این مشکل داریم.
شمس: آقای رشیدی تفکیک را به صورت سرمایهی کلان و خرد انجام میدهید؟
نه شکل به کارگیری بحث اندازه نیست. شکل یعنی به اصطلاح آن زمینهی سیاسیاش است که قضیه را خراب میکند و اثرش! هر نوع معامله شهرداری باید بُردـ بُرد باشد این یعنی به نفع شهر باید باشد!
زمانی که در سال ۱۳۸۴ سیاستهای اجرایی اصل ۴۴ را ابلاغ میکردند، خصوصیسازی متاسفانه تفسیر شد به این وضعیت که در کلّ کشور ۱۰ نفر منتفع شدند. در رأس سیاستهای اجرایی نوشته بود که هدف از واگذاری این املاک دولتی این است که توزیع ثروت، عادلانه باشد. از رهگذر واگذاری این سرمایهها، این املاک و اموال از دولت به غیرِ دولت، باید توزیع ثروت، عادلانه باشد. آن اتفاق افتاد؟! حالا آن زمان پیشنهادش را هم دادند. صراحتاً نوشتهبودند در سیاستهای اجرایی از طریق تعاونیهای بزرگ یعنی کل مردم باید سود حاصل از این را ببرند. نه این که ۲ نفر بیاید مثل آقای ژاله برود کشت و صنعت مغان را به ثمن بخس خریداری کند. خودش پولدار شود. همه هم برای این پادویی کنند. کارگر هم چشم بدوزد که مزد مرا خواهی داد. اگر کشت و صنعت مغان قرار است واگذار بشود باید هزاران نفر منتفع شوند از آن نه یک نفر. منطقی که این واگذاری ها را سبب میشود بحث کارایی است.
از آقای جهانگیری معاون اقتصاد (چون مصاحبه کردهام میگویم) بپرسید در ۲ دههی گذشته، چند شرکت را واگذار کردهاند؟ از حیث کارایی بروند بررسی کنند متوجه میشوید نه میزان اشتغال را افزایش داده نه کارایی افزایش یافته فقط بیش از اندازه در سیستم تنش تولید کرده است.
شمس: همان موضوع سرمایهگذاری که شما میفرمایید، الان همان افراط در سرمایهگذاریها و امتیازهای ویژه دادن به افراد منتج به نتیجهی تفریط شده، یعنی سرمایهگذاری در شهر صفر است. مثلاً در اصفهان شهرداری فراخوان میدهد که امتیازات خاصی به سرمایهدار میدهیم به شرطی که مزیتی در شهر ایجاد کند و در کل باعث توانمندسازی شهر شود. چه تو در حوزهی گردشگری، سلامت یا خدماترسانی؛ این دیدگاه متناقض با دیدگاه شماست.
شهرداری فرق میکند با آن چه شما میگویید. اثر طولی آن سرمایهگذاری به مرور زمان، کیفیت زندگی در شهر را بالا میبرد و شهروند توانمند میشود. ما یک سری قراردادهای مشارکتی با هدف کسب درآمد پایدار داریم که من منظورم آنها هستند که در آنجا شهرداری باید وارد معاملهی بُردـبُرد شود. یعنی شهرداری یکی از آن منابع پاک و پایدار که میگویند باشد. میگوییم چنان مشارکتهایی در مجتمعها حتی در مسکنسازی که در آنجا شهرداری میآید، مجوز میدهد، مکان میدهد ولی سهم کمی برمیدارد. ما فعلاً دعوایمان، چرخش رویکردی است. وگرنه حتماً در مقام عمل، مخاطرهها و چالشهایی هست که نافی آن اصالت رویکرد نیست؛ ولی ملاحظات اجراییاش هست طبیعتا، ادعا ندارم.
شمس: گاهی نقد میشوید و میگویند رشیدی طیف اصلاحطلبِ مذهبی هستند، در این باره بفرمایید. این امر را تا جایی پیش بردهاند که میگویند با قلیزاده برای شهرداری ائتلاف کردهاید!
آن، حرف امسال است. حرف جدید است.
شمس: روی نقدشان، بیشر در جبههی اصولگرا است، تا چه حد و چرا با اصلاحطلبان را نقد نمیکنید؟ آیا واقعاً قبول دارید؟ یا نه واقعاً شما، اصلاحطلبِ مذهبی هستید؟
قبلا این موضوع را توضیح داده بودم. چرا که نقد اصولگرایان برایم اولویت دارد. من به اصطلاح بچهی ناف همان جریان هستم. البته هرگز به عنوان عنصر سیاسیِ چشم و گوشبسته نبودهام. سال ۷۲ که حق رای نداشتم مرحوم پدرم را برده بودم در مسجد که رأیش را بنویسم. به آقای توکلی رأی دادیم. آقای توکلی به عنوان اپوزوسیون جناح راست بود. تا این که در ۱۳۷۶ با این که به آقای ناطق رأی دادهبودم؛ ولی دعوا داشتیم. آن زمان در جمع هم مسجدی خودمان اختلاف و انشقاقی ایجاد شد. اختلاف سرِ چه بود؟ سرِ پدرخواندگی البتّه الان پدرخواندگی میگوییم آن موقع پدرخوانده گفته نمیشد ولی این اتفاق وجود داشت. اواخر اردیبهشت سال ۱۳۷۶ کمی مانده به انتخابات امامجماعت مسجد گفت، من امروز از قم آمدهام جامعهی مدرسین گفته است که آقای خاتمی، منافق و ضد انقلاب است. از این الفاظ استفاده میکرد. شاید اگر از جای دیگری بشنوید، میگویید دارد اغراق میکند. من، خودم شاهد و مخاطب این حرف بودم. در مسجد گفتم که آقا این حرف غلطی است که شما میزنید. شما میگویید ضد انقلاب است، جامعهی مدرسین هم میداند منافق است. اگر منافق است، چرا شورای نگهبان، به او صلاحیت دادهاست؟ شاید انتخاب شد این آدم که انتخاب هم شد. مرا از مسجد، بیرون کردند. گفتند تو مسئله داری. گفتم من مسئلهای ندارم و به آقای ناطقی رأی هم خواهمداد. گفتم من از خاتمی دفاع نمیکنم. اما متوجه نبودند. میگفتند که تو اصلاحطلب هستی، بعد هم گفتند تو از اول مسئله داری نمیدانم اولش هم کجا بود. “از اوّل مسئله داری. گم شو بیرون.”
بعدا هم در اطوار مختلف که این مسئله اتفاقات میافتاد نقد جریان اصولگرا برای من، اولویت پیدا کرد. به خاطر تأثیر بدی که فرهنگ سیاسی اینها روی بدنهی انقلاب گذاشت. من اسمش را گذاشتهام انحطاط فرهنگ سیاسی نیروهای انقلاب، به واسطهی این نوع کُنش سیاسی اصولگرایان. کنش سیاسی اصولگرایان خسارت دید به خاطر این که مبتنی بر همان اصل پدرخواندگی، قبیلهگرایی و تعطیلی فکر و تحلیل بود.
حضرت آقا در دیدار با دانشجویان استان فارس در سال ۷۶ به دانشجویانی که آتشین صحبت میکردند فرمودند، تحلیل کنید ولو نادرست؛ این جمله در دستگاه اصولگرایان به “تحلیل نکنید، ولو درست” تبدیل شده است. این را بارها گفتهاند. ابلاغ میکنند. در همه جا هم تحکم میکنند. تعطیلی تحلیل! فکر نکن. چشم و گوشبسته پیروی… دیگر اصطلاحش را به کار نمیبرم چطور.
من به این معتقدم. در همهی انتخابات هم که بعضاً دوستانمان دلخور میشدند و شاید برای من هم هزینههای پنهان و پیدا هم داشت در حالی که نوش بود؛ این مشی را غلط میدیدم. بچههای پاک جوان را که انگیزهشان، اصلاح اوضاع است اینها را شما با این فرهنگ سیاسیتان تبدیل کردهاید به آدمهای طفیلی و منفعل و فریبخور! شما در اینها استعداد جوگیری را تشدید میکنید. سؤال را سرکوب میکنید. پرسش را سرکوب میکنید. نمیگذارید خودش برسد به این وگرنه من خودم، اصلاحطلبها را آنقدر نقد کردهام؛ چه در آن دورهی آذرپیام چه بعد از آن، منتها منظرم متفاوت است. بعضی از عزیزانمان صرفا از موضع اصلاحطلب مینگرند؛ مثلا یک فرد را چون فقط اصلاحطلب است، باید نقد کرد من این را خلاف مروت میدانم.
حتی در بعضی آدمها دیدم اینجور مُد شدهاست در جمع دوستانم می پرسند چرا پزشکیان را چرا نقد نمیکنی؟ من، البته نوشتهام! از آن منظر که من به آقای پزشکیان نگاه کرده و نقد کردهام؛ اصلاً بسیاری از دوستانمان، ورود نکردهاند. ولی میگویم آن منظری که تو باز میکنی و رویههای غلطی که شما نشر میدهید، من نمیخواهم تقویتکنندهی آن باشم که “پزشکیان، چون اصلاحطلب است؛ قابل نقد است” نه، همچنان که آن عزیز دیگرمان چون اصولگرا است؛ قابل نقد است. با مشی این روند مشکل دارم. پزشکیان هم هرجا، مسیر اشتباه یا به تصور من، غلط رفتهاست، گفتهام و نوشتهام.این از تنکر ناشی میشود؛ از همان اصالت و دوگانه هر کس از من نیست؛ از شمر است. چون من گفتهام من شما را قبول ندارم و دورهی اصولگرای سیاسی را تمامشده میدانم گفتند پس الان که اصولگرا نیستی، اصلاحطلب هستی!
آن موضوع اخیر را هم بعد از آن قضیه مطرح کردند که کارچاقکنی بعضی چهرههای اصولگرا را برای اخذ صلاحیتهای برخی افراد صراحتاً بیان کردم. در اتاقهای فکریشان، رسیدند به این که برای این که خفه کنیم این را و به حاشیه ببریم این موضوع را و این آبروریزی را به نوعی جمع کنیم؛ بهترین راهش این است که بگوییم تو خودت با اصلاحطلبها زد و بند داری، مثلاً با آقای قلیزاده!
بین من و ایشان هیچ دیالوگ مشترکی وجود ندارد، جز اینکه یکبار رانندهی قهرمان ورزشی که معلولیت داشت از من میخواست با ماشین خود راننده استیجاری شود. من هم آن فرد را به آقای قلیزاده معرفی کردم. آنهم از این جهت که ایشان پاسخ میدهند شاید الباقی هم همین طور باشند من سراغشان نرفته ام. نافی ارزش ایشان یا دیگران نیستم. هر کسی توانایی انجام خدمتی دارد، باید ارائه دهد و کارنامهاش بررسی شود، به صرف اصلاحطلب و اصولگرا بودن نمیشود کسی را رد یا تایید کرد. اینکه فکر کردهاند منِ رشیدی انتخاب شده و در شورا نشسته و شهردار منصوب میکنم، فکر اشتباهی است.
مدل و عملکردی را که درست نبینم نقد میکنم، همانطور که یک سال ریاست شورای شکور اکبرنژاد را در برنامه تلویزیونی پیش خودش نقد کردم دیگر چه باید میکردم؟ مثلاً باید هر روز به ایشان یک ناسزا میگفتم تا باور کنید که من قبول ندارم.
دلیل اولویّت نقد اصولگرایان، عَلَمِ مذهب و انقلاب برداشتن اینها است. چون اینها مدعی مذهب و ولایت هستند و معتقدم خسارت آن مضاعف است. خسارت آدمی که ادعایی در این رابطه ندارد و حتی بعضا زاویه نشان میدهد با این مفاهیم به مراتب لااقل برای نسل جدید انقلاب کمتر است.
برای نسل جوان دافعهای ایجاد میشود که دیگر سراغش نمیرود. انتظار دارند افراد هر روز یک بار شهادتین بده که “أشهدُ أَنَّ فلانکس، پدر اصولگرایان است” نمیتوانیم قبول کنیم دیگر.
شمس: این بخش از صحبتهایتان “جانا سخن از زبان ما میگویی” هست، یک بخشش را قبول کنید که در سالهای اخیر، به جریان اصولگرایان هم، کم نقد وارد نیست به کارآمدیشان! چه در حوزهی شورای شهر و شهرداری، چه در حوزهی دولتی.
حتماً آنطور است!
شمس: منظور این است که در برخی موضوعات شهری مثل مترو ریشهی مشکلات اشخاص خاصی هستند و اینکه چه اتفاقات و رانتهایی استفاده شده که انتظار میرود شما به آنها هم پرداخت کنید.
من در برنامه تلوزیونی که داشتم صریحا به بسیاری از موضوعات پرداخت کردم، آقای شکور اکبرنژاد را که رئیس شورا بود به صورت مستقیم مورد خطاب قرار دادم. آن زمان حتی شایعه کردند چون بحث انتخابات هیئت رئیسه است آورده ام تا ایشان را طرح کنم و دور دوم ریاست ایشان در شورا رقم بخورد. در آن برنامه اکبرنژاد شروع کرد به اپوزوسیوننمایی مثل همان مدل آقای پزشکیان که دست پیش میگیرد، گفتم شما می گویید حزب در کشور نداریم در حالی که خودتان با یک ایدئولوژی اکثریت آمدهاید و در شورا هم اکثریت بودید، چه کردید؟ سر فساد شورای چهارم آقای سلیمانیان روز راهپیمایی به دلیل عدم پاسخگویی جلوی ماشین آقای پزشکیان خوابید. توی خیابان یقهش را گرفت که تو چرا با کارچاقکنی نمیگذاری پرونده به شکل طبیعی پیش برود؟ کدام اصولگرایمان این کار را انجام داده؟ بعد بگو که اصلاحطلب است. البته من با آن کار موافق نیستم. در مورد این نماینده هم خیلی نوشته ام ولی از وقتی که فهمیدم نقد آقای پزشکیان سیاست زده شده است دیگر قاطی آن جریان نشدم، چون برای خدا نبود و مبنایش، قبیلهگرایی بود.
شمس: امّا یک سؤالی هم که هست آیا ائتلاف دادشهر در مقابل ائتلاف اصولگرایان و کودتا علیه لیست شورای شهر است؟
آن ها مگر ما را قبول میکنند؟ چه کنم بنشینم گوشهای و نگاه کنم به اینکه آنها مرا بازی نمیدهند؛ البتّه من به آن لیستها به آن شکل ائتلاف چرتکهای اعتقاد ندارم. خیلی بحث کردهام؛ ولی نه اینکه با آنها هم صحبت نمیکنیم. بعد از چند ماه، یک فرمی ارسال کردهاند به عنوان این که شما هم رزومه بدهید. رزومه را دادیم ولی شرط گذاشتهایم، حرف زدهایم که به هر قیمتی حاضر نیستیم توی لیست باشم.
ما هم در چارچوب باورمان منهای آن ویژگیها، آفات آن مدل مقدسمآبیها که در لیستها هست، شروع به کار کردیم. به حرفهایی از این قبیل که میگویند این لیست وحدت است. هر کس به غیرِ این، رأی بدهد، عَلمِ اسلام را پایین کشیده اصلاً اعتقاد ندارم! به لیستی که خودم نوشتهام هم آن اعتقاد را ندارم. چون به لیستی که خودم نوشتهام، میگویم تو دیگر آزاد هستی که به من رأی بدهی یا ندهی برو به حجّت شرعی و حجّت عقلیات عمل کن!
در مورد انتخابات مجلس شورای اسلامی هم از من میپرسیدند به چه کی رای بدهیم؟ میگفتم من به این افراد رای میدهم و شما را به اینها توصیه میکنم. بقیهاش را برو به حجت شرعیات عمل کن. به هر کسی رأی بدهی، مأجور هستی.
برخیها دلمشغولیشان در این ایام این میشود که در سروکلهی هم بزنند، در دفاتر و جمعها الان این بحثها داغ است. مشاجره میکنند چرا رئیسی، چرا محمد یا چرا جلیلی، برای بنده این بحث ها هرگز موضوعیت نداشته است. به کسی که خودم میشناسم، رأی میدهم. توضیح هم میدهم؛ ولی با هیچکس مجادله نمیکنم که چرا به او رأی میدهی تو؟ انتخاب است! انتخاب، یعنی تمایز. شاید فرمایش شما این معنا را جور دیگری متبادر بکند؛ چون شنیدم این را هم میگویند اینها فقط، خودشانرا قبول دارند.
خودشان را قبول میکنند. خودشان را از همه برتر میدانند. مگر ما را همه قبول میکنند؟ الان توی این شهر ۳۰ تا لیست مینویسند. هیچکدامشان مرا دعوت نکردهاند. حال من باید بگویم آنها خودشان را از من برتر میدانند؟ انتخاب، یعنی تمایز. فضیلت نیست؛ تمایز است. یعنی انتخابات، موقعی معنی دارد که تفاوتها وجود داشتهباشند. اگر قرار باشد که همه یکسان باشند؛ معنی انتخاب چیست؟ افراد میآیند تمایزهایشان را نشان میدهند و خودشان را در معرض رأی مردم قرار میدهند. من متمایز و متفاوت از او هستم. کما اینکه آن آدم هم میگوید من هم با تو متمایز هستم عادی است، کودتا نیست. ما به لیست نصف به علاوه یک رسیدهایم.
شمس: پس لیست کامل نیست؟
فعلاً در گام اوّل نه، اصرار نداریم. چون به آن شکل رفتن درهم میشود. در آن درهمی هم معدل پایین میآید و برای مردم باورپذیر نمیشود. یک سری افراد هم هستند که انصافا قابلیت دارند منتها چون فرهنگ سیاسی ما آسیب دیده است ما نمیتوانیم دیالوگ خوبی با هم برقرار بکنیم یا آنها گارد دارند نسبت به ما یا ما به شکل ناخواستهای گارد داشتهایم. علی أیّ حال، ائتلاف برای آن است. کودتا نیست. خودمان هستیم
- نویسنده : رویا سلمانی