اجتماعی شمس: اصرار و سماجت یکی از دوستان و نقطه ضعفِ رودربایستی مرا به یکی از شرکتهای معروف بازاریابی شبکهای در تبریز میکشاند. با ورود به ساختمانی نسبتاً بزرگ با سالنی مملو از میزهای دو، سه نفره مواجه میشوم که در گردِ آنها عدهای در حال گفتوگو و مذاکرهاند.
فردی با ظاهر آراسته که اصطلاحاً لیدر خطابش میکنند برای شرح جزئیات فعالیتشان سراغِ من میآید اما درخواستِ ابتداییاش عجیب است. از من میخواهند برای آنکه هنگام گفتوگو حواسم پرت نشود و نگاهم سایر میزها را نگیرد رو به دیوار بنشینم و ضمن استماع سخنان لیدر، سوالاتم را بدون آنکه روی برگردانم بپرسم.
لیدر ابتدا از سطح درآمد خود و خانوادهام، آرزوها و کسب و کار فعلیام میپرسد و در ادامه با اعداد و ارقامی که در علم ریاضی چیزی جز تاکتیکهای فریبنده نیست، سودِ نجومی از فعالیت در عرصهی کسب و کار اینترنتی روی ماشین حساب نشانم میدهد.
هر انسانی در برههای از زمان بیپول میشود و این را لیدرها نیز میدانند اما موضوع زمانی شکل دراماتیک به خود میگیرد که از این گذشتهی تلخ، پای احساسات را به میان میآورند. لیدر درصدد تسخیر روح و روان آدمی بر میآید و سوال میکند: “آیا شده تاکنون برای مادرت در روز تولدش طلا و جواهرات گران قیمت بخری؟ یا در قبالِ زحمات بیدریغ پدرت، از او حمایت مالی کنی؟ هیچگاه دوست نداشتهای خود و همسرت سوار خودرو گران قیمت شوی؟”
لیدر در تشریح نحوه همکاری میگوید: “ما با کارخانجات بسیار بزرگی که از محصولات کیفی بسیار مناسبی برخوردارند طرف قرارداد هستیم و آنان اجناسشان را زیر قیمت بازار در اختیار ما قرار میدهند. شما میتوانید با خرید ۱۰ میلیون تومان جنس در همان ابتدا ۱۰ درصد سود کنید و فیالواقع ما در همان گام اول یک میلیون تومان به حسابتان بهعنوان سود اولیه پرداخت میکنیم و چنانچه مایل باشید میتوانید جنس خریداری شده را خودتان در بازار به فروش برسانید و یا منتظر بمانید تا بازاریابهایمان آن را برایتان بفروشند”
زمانی که از او در خصوص میزان استقبال شهروندان از این محصولات میپرسم، بیچون و چرا از فروش کلیه محصولات در بازار سخن میگوید و زمانی که میبیند به خرید ۱۰ میلیون تومان جنس رضایت دادهام بهمانند عطرفروشان، گزینههای بیشتری را پیش رویم قرار میدهد و عنوان میکند: “چرا بهجای سود ۱۰ درصدی دنبال سود ۱۵ درصدی و حتی ۲۵ درصدی نیستی؟ بهجای آنکه ۱۰ میلیون تومان جنس بخری، ۴۰ میلیون تومان جنس بردار و در همان ابتدای خرید شاهد واریز ۲۵ درصد سود به حساب خودت باش!”
لیدر برای آنکه مخاطب سخنان خود را به همکاری ترغیب نماید به ایراد سخنانی از این جنس ادامه میدهد و منتظر واکنش شما میماند. نحوه گفتار و حتی نشستن شما نشانههایی را در اختیار لیدر قرار میدهد و اینجاست که او میفهمد آیا اشتیاقی برای عضویت در شبکه دارید و یا اصلاً اظهارات او را باور کردهاید؟
اما این لیدرها هیچگاه شما را رها نمیکنند و در طولِ روز کلیپهایی ترغیب کننده و روانشناسی شده در اختیارتان قرار میدهند. بهعنوان نمونه داستان مردی را برای مخاطبان به نمایش میگذارند که برای انتقال آب به آن سویِ روستا، یک سال هزینه کرد و بعد آنکه رقیب کاریاش به علت پیمودن مسافت زیاد برای انتقال آب با دست از نفس افتاد، اهالی روستا که پیشتر او را دیوانه خطاب میکردند به سراغش آمدند و خواهان آب شدند! آنوقت بود که کسب و کار این مرد رونق گرفت و بدون آنکه خود را به زحمت بیاندازد با خط لولهای که پیشتر با هزینه فراوان ساخته بود، پول هنگفتی درآورد.
فیلمهای کوتاهی از این دست شاید برای مخاطب عام جذاب باشد و آنان را به آینده امیدوار کند اما مقدمهای برای فریب آنانی است که تمام اندوختههایشان را از دست میدهند و در رویای ثروت میلیونی و حتی میلیاردی اندک سرمایههایشان را با خرید اجناس بنجول میبازند.
این شرکتهای بازاریابی برای فروش محصولاتشان سایتی طراحی کردهاند اما این سایت بهمانند دیجیکالا و شیپور نیست لذا مردم عادی نمیتوانند از آن خرید کنند! خرید از این سایت عضویت کاربر را میطلبد و حتی تا بعد از ۱۰ روز از زمان عضویت و حضور در کلاسها، شما اجازهی خرید ندارید و بعد از آنکه لیدرها از همکاریتان مطمئن شدند، مجوز خرید از سایت برایتان صادر میشود.
اما در این سایت شما با اجناس و برندهای معروف تجاری مواجه نخواهید شد و قرار هم نیست برند شناخته شدهای را که همه در بازار توان فروش آن را دارند و مشتریاش نیز زیاد است، با سود ابتدایی ۲۵ درصد برایتان حواله کنند. در این سایت با لوازم آرایشی و آن دست از محصولات غذایی مواجهید که تاکنون نام آن نیز به گوشتان نخورده است!
حال شاید سوال کنید آیا فعالیت شرکتهای بازاریابی شبکهای قانونی است؟ اگر این وسط خریداران متضرر میشوند پس سود اصلی را چه کسی به جیب میزند و چرا هیچ نهادی مانع فعالیت بازاریابهای شبکهای نیست؟
پاسخ روشن است! فعالیت شرکتهای این چنینی کاملاً قانونی است و با مجوز نهادهای ذیربط صورت میگیرد و اساساً جای هیچگونه شکایتی برای مالباختگان باقی نمیماند چراکه آنان با رضایت خودشان جنسی را خریداری کردهاند و درصورت اعتراض شرکت نهایتاً آن جنس را تحویل آنان میدهد با این تفاوت که آن اجناس ۴۰ میلیون تومانی را نمیشود در بازار به فروش رساند و خریدار برای آنکه بیشتر از این متضرر نشود آنها را به سختی با کسب ۱۰ میلیون تومان آب میکند و با آن ۱۰ میلیون تومانی که در ابتدا بهعنوان سود از سرمایهی خودش به حساباش واریز کردهاند بعد از ماهها دوندگی، ۲۰ میلیون تومان ضرر میکند.
دودوتا چهارتاست و نیاز به تفکر عمیق ندارد. شرکت با واحدهای تولیدی کارگاهی و بعضاً با واردکنندگان اجناس بنجول وارد مذاکره میشود و به شرط خرید گسترده از آنان قولِ تخفیف زیادی را میگیرد. در ادامهی کار بدون آنکه ریالی از جیب خود بابت خرید این جنسها بپردازد از بازاریابها و لیدرهایش میخواهد روی جنسی خاص مانور دهند و با افزایش تعداد سفارشات در طول یک ماه، به صورت یکجا چندین کامیون از آن جنسها را میخرد و بدون هیچ ریسکی سود ابتداییاش را بهعنوان واسطه صاحب میشود.
هنگام بروز این شائبه لیدرها پاسخ اقناعکنندهای دارند، آنان میگویند اگر شما بازاریاب حرفهای نیستید و نمیتوانید جنس مورد نظر را به فروش برسانید و سود کنید، منتظر بمانید تا بازاریابهایمان آن را برایتان بفروشند و سود حاصل از این فروش را به حسابتان واریز کنیم اما برای این کار ضربالاجلی تعیین نمیشود!
بهعنوان مثال در یکی از جلساتِ هفتگی شرکت که معمولاً روزهای جمعه با حضور یکی از چهرهها که لیدر موفقی مینامنش برگزار میشود، یکی از خریداران که اتفاقاً طلبهای جوان بود بهپا خاست و با دادوبیداد گفت “۶ ماه قبل طلاهای زنم و خودرواَم را فروختهام تا از شما جنس بخرم و برایم بفروشید اما بعد گذشت ماهها جنسها را نفروختید و سودی نکردهام؛ اگر ۶ ماه قبل این پول را در بورس، بازار سکه و طلا و حتی سپرده بانکی سرمایهگذاری میکردم اکنون سود بیشتری نصیبم میشد؛ آن خودرویی که ۳۰ میلیون تومان فروختم اکنون ۶۰ میلیون تومان قیمت دارد و معلوم نیست تاکی میخواهید ما را الاف خودتان کنید”
برای اظهارات این طلبه جوان هیچیک از لیدرها پاسخی نداشتند و صرفاً برای آنکه سایر مشتریانشان را از دست ندهند آن روحانی را دعوت به آرامش میکردند و میگفتند بعدا باهمدیگر صحبت میکنیم. زمانی که طلبه جوان خواستارِ بازپرداخت پولی که داده است، شد لیدرها نیز از کوره در رفتند و گفتند پولی پس داده نمیشود و اگر ناراحتید جنسهایتان را بردارید و بروید!
مرتضی، شهروند تبریزی که پیشتر در عرصه بازاریابی شبکهای فعالیت داشته است، در این باره میگوید: بعد از ۲ سال فعالیت شبانهروزی در این شرکت به بنبست رسیدم و اندک اندوختهام را نیز از دست دادم، ابتدا از من پولی نمیخواستند و میگفتند “روزانه ۲ ساعت در شرکت حضور داشته باش” بعدها فهمیدم با این ترفند میخواستند سیاهی لشکر به راه بیاندازند تا سایر مراجعین با مشاهد افراد زیاد در شرکت جهت همکاری، آرامش خاطر پیدا کنند.
وی میافزاید: بعد از مدتی مرا به خرید جنس ترغیب کردند و بعد از گذشت ماهها و عدم فروش آن اجناس، گفتم جنسهایم را بدهید و آنان بدون هیچ عذر و بهانهای اجناس را تحویلم دادند اما به هر دری زدم نتوانستم به فروش برسانم و سوپرمارکتها نیز میدانستند این اجناس بنجول است.
مرتضی در پاسخ به این سوال که علیرغم تحصیلات دانشگاهی و آگاهی از مسایل روز جامعه چگونه چنین اشتباهی را مرتکب شده است، تصریح میکند: اگر لیدری با خودرو ۵۰۰ میلیون تومانی در جلسات هفتگی رفت و آمد کند و با گوشی گران قیمت برای شما حساب و کتاب دربیاورد و مدعی شود از کارگری و کارمندی ساده به این ثروت رسیده است فریب نمیخورید؟ هرچند که بنده بعدها فهمیدم همین خودروها نیز اجارهایست!
باتوجه به تجربه شخصی و گفتههای مالباختگان به نظر میرسد عملاً از مجاری قانونی مسیری برای شکایت مهیا نیست و تنها آگاهسازی عموم جامعه از ابعاد بازاریابی شبکهایست که میتواند از افزایش تعداد قربانیان جلوگیری کند. در این بازار ملتهب شرکت در سود و زیان خریداران شریک نیست و با پول خریداران روز به روز فربه میشود و بیش از ۹۰ درصد خریداران متضرر!
انتهای پیام/
- نویسنده : مجید قنبرزاده