اجتماعی شمس: یک گفتوگوی کوتاه در خصوص نعلسازی در تبریز مرا به دلِ بازار بزرگ تبریز میکشاند تا به دنبال کسانی بروم که در زمانه خودروهای آهنین و لاستیکهای غولپیکرش همچنان چکش بر نعل اسبانی میزنند که در خیابانها دیده نمیشوند. در نخستین روزهای ماه مبارک رمضان راهی بازار تبریز و “سامان میدانی” میشوم که اگرچه نامش را بسیار شنیدهام اما تا به حال به آنجا نرفتهام.
هوا گرم است و بازار تبریز برخلاف روزهای گذشته از تب و تاب افتاده است، حتی بساط دستفروشانی که سرتاسر بازار را قرق میکنند نیز کمتر شده و خبری از هیاهوی همیشگی بازار نیست. از دل بازار سرپوشیده تبریز راهی سامان میدانی میشوم تا به مقصود برسم. هرقدر که به “سامان میدانی” نزدیکتر میشوم از تعداد مردم کاسته میشود تا جایی که دیگر چشمم زنی را در بازار نمیبیند و محیط مردانه میشود. آنهایی که برای خرید مرغ و عسل راهی اینجا شدهاند همگی مرد هستند و گویا خانمها اطلاعی از چنین جایی ندارند و یا جذابیتهای بازار تبریز موجب غفلت از این مکان شده است.
هرچه که هست از بازار مسگران که حال بیشتر نام “بازارابزارفروشان” شایسته آن است عبور میکنم و به جایی میرسم که به آن “سامان میدانی” میگویند. کنجکاو به دنبال نعلسازان میروم و در حالیکه امید داشتم چندین مغازه نعلسازی پیدا کنم، هرچه جلوتر میرفتم ناامید میشدم تا اینکه اولین مغازه نعلسازی را پیدا میکنم. کنجکاو به پیرمردی که نشسته نگاه میکنم و میگویم که خبرنگارم و میخواهم در مورد کارش بدانم.

از جا بلند میشود و در حالیکه خودر را مشغول کار میکند، میگوید:” فکر کردم به دنبال نعل آمدهای؛ کار من همین است میخواهی انجامش بدهی؟”
گویی چندان اشتیاقی به صحبت ندارد اما من از وضعیت کار و خرید نعل تا اینکه آیا کسی هست که نعل سازی یاد بگیرد سوال میکنم که عنوان میکند:” دیگر هیچکس نعل نمیخرد، حتی یک نعل! من آخرین کسی هستم که مشغول این کارم و از این به بعد هم کسی دنبال این کار نمیآید.”
سوال میکنم یعنی جز نعل چیز دیگری نمیسازید که جواب یک کلمه است:”نه!” از وضعیت زنگزده برخی نعلها مشخص است که سالیان طولانی در این مغازه ماندهاند اما یک نفر هم به سراغ این نعل نیامده اما برخی نعلها تازهاند و گویی پیرمرد بیشتر برای دل خودش آنها را ساخته است.
پیرمرد میگوید بیشتر از چیزی که یادش است در این کار است و شاید ۷۰ سالی بشود که نعلسازی میکند اما سالهاست دیگر کسی سراغی از نعل و نعلسازان نمیگیرد. در حالیکه چکش بر روی یکی از نعلهای قدیمی میزند ادامه میدهد:” این آخرین چکشها بر روی نعلهایی است که وجود دارد، تمام شد؛ نعل و نعلسازی هم تمام شد!”

سراغ مغازه دیگر نعلسازی را که میگیرم میگوید:” چند مغازه پایینتر هم یک مغازه نعلسازی هست اما کسی کار نمیکند، باز هم خواستی سری به آنجا بزن.”
تشکر میکنم و از مغازه خارج میشوم، به سختی مغازهای جز نجاری و خراطی در این راسته به چشم میخورد. ده مغازهای که رد میشوم در مقابل یکی از مغازهها چندین نعل کهنه و قدیمی به چشم میخورد اما خبری از مغازه نعلسازی نیست. هرچه که هست ضایعات آهن و وسایلی از این دست است، سراغ مغازهدار را هم که میگیرم میگویند رفته بازار و مشخص نیست چه زمانی برگردد.
تمام مغازههای سامان میدانی را میگردم اما دیگر خبری از نعلسازی نیست گویا که همان چکشها آخرین صدای نعلسازی در تبریز است.دیگر نه اسبی است و نه کسی که سراغ نعل اسب بگیرد هرچه که هست این است که در دل بازار تبریز مشاغل بسیاری همچون نعلسازی سالهاست گرد فراموشی بر آنها نشسته و در غفلت ما آخرین نواهای چکش بر نعل اسبان نیز خاموش میشود.

- نویسنده : فرناز پورعباس